سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برادرانِ راستین به دست آر و بر شمارشان بیفزای که به هنگام آسایش، ساز و برگ اند و به هنگام سختی، سپر . [امام علی علیه السلام]
موجی عشق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یاد بگیریم ای دانشجو

آسمانی ها ، جلوه در این عبد کنید.

التفات حق، بر دست دل ما

این چنین هویدا شد ، به نام شهید

روی صحبت با دانشجوهای نسل سومی :

شهید به مثابح شیشه عطری هست که دربش رو باز کنن تمام بخار میشه همه جا رو معطر میکنه .

آسمانی شدن در جوار حق ، در حسینیه مجنونان به عشق علم الهدی ، آرزوی چیره شدن بر نفس ، حاجتی بی پایان.

چشمان اشک آلود ، آتشی زبانه دار ، ساقی مانده با لبهای تشنه که به کدامین یک از این سیراب شدگان ، حسرت عشق را بچشاند؟

و ما همان بازماندگان هستیم که حتی بزم چشمان اشک آلود را هم به دیار حسرت می بینیم.

این بار قلم سیاه دل ، به هویزه دست تمنا گشوده است . تا شاید نگاهی از ما فوق ماده ، از ما فوق این آتش گرمای هویزه به این چهره رو به زوال شود.

یادگفته آن عاشقی افتادم:

کدامین بنده این گونه است، ای سید ای حسین ، چگونه تو قرآن را در تمام وجودت خلاصه کردی که حتی برای پیدا کردن تنت در زیر زنجیر های تانک شیطان ، قرآن نشانه تو شد، و این گواه بر وجود تو در بهشت است . اما چگونه؟

آری این گونه تو میپنداشتی،که ای خدا اگر تو در محشر از ما این سئوال را طلب کنی که ای عبد "هل اقرأ قرآن؟

و جواب تو قالوأ بلیَ بود.

جواب ما چیست؟

وچه حسینی بودی که شمع محفل را درشب عشق روی به خاموشی کشاندی ، درب حضور را گشودی تا نااهلان دیار تو از میدان کربلای تو خارج شوند. اما تو مسافرکش کربلا بودی و از برای آن یارانت که پیوند به افلاک حسین (ع) زدی.

محمد حسین جان، حسرت میبرم از نگاهت ، چه آسمانی بودی، حسرت میبرم از کلامت چه خدایی بودی، حسرت میبرم از نگاهت ، چه مهدوی بودی، حسرت میبرم از غنایت چه بهشتی بودی، حسرت ، غبطه ، آرزو، حاجت ، دگر واژی نمیابم چه بگویم ، جملگی ما حسرت کش نگاه تو شده ایم . بس.

از کنارهای فرات بوی یاس حضرت احساس میاید . از بهشت برای ما بگو ای بهشتی..

پندار من این شد در رویای صادقه دل:

هر صبح با سلام بر حسین (ع) از خواب تن نازی خویش در بهشت چشم وا میکنی، در محفل او سر خم میکنی، در جوار او چهره  خیس میکنی، در نگاه او عشق آغاز میکنی ، بگو به من آیا این گونه هست؟

حسین جان:

عشق را بهانه کردم، دل را کوچه کردم ، چشم را دریا کردم، صبر را پیشوا کردم ، غم را شاه کردم، مهتاب را خمیده کردم، سکوت را مبهوت خودکردم، تا شاید نگاهی از مافوق عشق احساس کنم....

نگاهی ای سبوی عشق ، از برای مولای ، تو دعا کن ، شاید فرجی شد.

تقدیم به دانشجوی شهید سید محمد حسین علم الهدی .

 و میلاد مسعود امام باقر علیه السلام رو به دانشجوهای عزیز تبریک عرض میکنم

این گل هم برای شما

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یه موجی ( دوشنبه 87/4/10 :: ساعت 12:37 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بازم هم ...
تولد ، شعر شبانه
مجنونیون
چشم وا کن ای دوست شاید دیدیم
رمضان
بعد از ایامی
[عناوین آرشیوشده]