سلام رفقا
بعد از چند ماهی امد یه چیزی بگم
امسال هم توفیق شد با دلی پر از گناه بازم بریم جنوب ، امسال عکاس بودم خیلی عکس گرفتم تو شلمچه تو اروند تو طلاییه ...
بعد نمایشگاه عکسها رو میزارم اینجا
همین
فعلایاحق
ساحر از بهر خدا روز به شب کن
اندر این باغ گنه یار طلب کن
دل و دین و جان همه در کف گیرند
کاسه لب همه جای با غم عشق سودا کن
من دیوانه چو بینم مجنون
گویم سر عشق از گهره لیلا وا کن
گر چه عمر بگذشت در طرب باطل جان
ولی دل از «بیست» به چشم غم یار روش کن
همه از عادت آمد گویند ای ساحر
تو ولی ازغم جان بر خلف عادت یار کن
ای که با نغمه یارت همه عالم خم شد
به دل ساحر عشقت نظری با عشق کن
غم سودا زاده ما و نرگس مست تو ای ساقی
آتش جان به دل ما ای یار کیش کن
از حافظ مدد گرفتیم برای اسم ایشون فرمودن
منم آن شاعر ساحر که با فسون سخن
از نی کلک همه قند و شکر می بارم
یاحق
بسم رب
اهل نظر ، ازان در یکتا چه دیده اند
با دیده ی حباب ز دریا چه دیده اند؟
حسن بتان به ساده دلیها نمی رسد
آیینه خاطران،ز تماشا چه دیده اند؟
حجّ قبول ، کعبه ی دیدار دیدن است
از پای سعی آبله فرسا چه دیده اند؟
شد چشم ما ز نعمت عمر دو روزه سیر
از روزگار ، خضر و مسیحا چه دیده اند؟
از دل ، سراغ لیلی سحرا نشین شود
خواری کشان ز آبله ی پا چه دیده اند؟
دارند هر طرف چو صفت جرگه در میان
صیاد پیشگان ز دل ما چه دیده اند؟
از خون دیده پرورش تاک میکنند
رندان میگسار ز صهبا چه دیده اند؟
ما نقش خود ز خاک لب یار دیده ایم
تا اهل دل ز خال سویدا چه دیده اند؟
چون می توان ز ترک طلب ، کام دل گرفت
دون همّتان ،ز عرض تمّنا چه دیده اند؟
شیدا دلان ، ندانم از آن بی نشان >حزین<
پنهان کدام شیوه و پیدا چه دیده اند؟
سرت گرم ، نمی پرسی تو هم دیوانه ای داری؟
نه آخر ای چراغ چشم من ، پروانه ای داری؟
نشد از یک نهانی دیدنی ، برداری از خاکم
چه بی پروا نگاه آشنا بیگانه ای داری
تو شمع بزم اغیاریّ و دل می سوزد از حسرت
نه آخر ای خرابت من ، تو هم پروانه ای داری؟
اگر در کشور جانها ، و گر در کعبه ی دلها
به هر جا هستی ای زیبا صنم ، بتخانه ای داری