سلام صورتش زخم مي شد و از زخم ها خون مي آمد. ريشش را با تيغ زد تا زخم ها عفونت نکند. وقتي از سلماني به خانه برگشت، خيلي گرفته بود. گفت: ((مردم چه قدر ظاهر بين شده اند. مي گويند تو که خودت جانبازي، تو ديگر چرا؟ )).بستري شدنهاي ايوب آن قدر زياد بود که ديگر بيمارستان و اتاق ريکاوري مثل خانه ي خودم شده بود...
يعني رويش سرخ وبلاگ راهيان حضور (rahianehozoor.blogfa.com) به روزه دوست داشتيد سر بزنيد.برا فردام در مورد پرواز سرخ خواهيم نوشت