سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون روز نهروان به کشتگان خوارج گذشت فرمود : ] بدا به حال شما ، آن که شما را فریفته گرداند زیانتان رساند . [ او را گفتند اى امیر مؤمنان که آنان را فریفت ؟ فرمود : ] شیطان گمراه کننده و نفس‏هاى به بدى فرمان دهنده ، آنان را فریفته آرزوها ساخت و راه را براى نافرمانى‏شان بپرداخت ، به پیروز کردن‏شان وعده کرد و به آتششان درآورد . [نهج البلاغه]
موجی عشق
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» تکاثر دلها

بسم رب الزهرا

 

                       

 

 

 

در دل خوش آن نوایی که بوی زهرا میدهد .

آری دیگر بر سکوی نوای آسمان صدای یا رب زهرا به گوش اهل قرب نمیرسد دیگه در دل شوری نمانده از برای علی دیگه حسین بر گوش خانه فقط نگاهش به درب و ماتم حسن،  در کوچه آمیخته گشته و زینب تنهای تنها از برای غم .

و اینک در حسینیه مجنونان دیار حسرت ، دلی به لاله های زهرایی ، این سبک بالان تنگ گشته در دنیا، هیچ بر زبان خویش میگوید ای آسمانی حرفی بزن ، از چه بگویم اینبار از کربلایه دیگر حرفی بزن که بزم تو دل را آتشین ، شهر را شیدایی ، و یاد را به روح باز میگرداند.

اینجا سکوی پرواز لاله های زهرایی ست . اینجا کربلای به نام طلائیه است.

نزدیک به هشتاد روز از سفر مان به طلاییه میگذرد . از خداحافظی ما با خاک بی رمق طلاییه ، خداحافظی ما با سکوی پرواز ، آری اینجا سکوی پروازی هست که شاید هیچ چیزی جز گمنام شدن را به خویش می آموزد ، دیار مجنونان دیار قرب یاران ، توخود ای دوست بهتر میدانی چی بگویم از برایت ، از پیوند خاک با خون شهیدان گمنام تا آسمان افلاک از فرشیون تا عرشیون فاصله فقط چند قدم هست ای دوست آری این چند قدم را در آسمان اخلاص میگویند در زمین نمیدانم چی میگویند، تو میدانی ؟!!!!!!!!!!!

بگذار در این فراق حرفهای خویش را گویم ، ای شهیدان ، در پیش نگاه من عکسهای از برای شما نگاهم میکنن که گویی مولا بر عبده خطا کار دیده باز کرده ، آری ما زیبا به عکس شما حائل و ناظر هستیم و آری چه بسیار زیباتر بر سیره و رفتار شما غافل. تمام طلاییه اینگونه سخن از برای ما میگوید :

اگر شهادت نبود دین هم نبود.

برخیزید ،بلند شوید ، قامت برافرازید ، و قیامت کنید، پا برای رفتن و روح برای برخاستن است ... چه شده است ای مومن تو را؟!!!!!!!!

در خود ماندن، وا ماندگی است  و د رخود ماندگی ها ، تعدد است،

تکاثراست، تظاهر است، اخلاقی مردابی است و ماندابی...

طراوت و ماندگاری آدمی ، تنها در برخاستن و او جگیری مواج اوست که قبله ای حرکتش خداشت ، و قابلیتش ، خدایی شدن...

شوقی تابان ، عشقی شکوفان و بال کشودنی نمایان در گستره ظرفیت روح ، و فطرتی بهشتین،

موجی ، برگرداگرد موجی

و نگاهی ، فراروی نگاهی...

و این از برای تو ای دوست بنده عبد خدای باش ، از سیره عشق به نام شهید نور مهدی باکری ، این بزرگ مرد زهرایی

 

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » یه موجی ( یکشنبه 87/3/12 :: ساعت 5:45 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بازم هم ...
تولد ، شعر شبانه
مجنونیون
چشم وا کن ای دوست شاید دیدیم
رمضان
بعد از ایامی
[عناوین آرشیوشده]