بسم رب
اهل نظر ، ازان در یکتا چه دیده اند
با دیده ی حباب ز دریا چه دیده اند؟
حسن بتان به ساده دلیها نمی رسد
آیینه خاطران،ز تماشا چه دیده اند؟
حجّ قبول ، کعبه ی دیدار دیدن است
از پای سعی آبله فرسا چه دیده اند؟
شد چشم ما ز نعمت عمر دو روزه سیر
از روزگار ، خضر و مسیحا چه دیده اند؟
از دل ، سراغ لیلی سحرا نشین شود
خواری کشان ز آبله ی پا چه دیده اند؟
دارند هر طرف چو صفت جرگه در میان
صیاد پیشگان ز دل ما چه دیده اند؟
از خون دیده پرورش تاک میکنند
رندان میگسار ز صهبا چه دیده اند؟
ما نقش خود ز خاک لب یار دیده ایم
تا اهل دل ز خال سویدا چه دیده اند؟
چون می توان ز ترک طلب ، کام دل گرفت
دون همّتان ،ز عرض تمّنا چه دیده اند؟
شیدا دلان ، ندانم از آن بی نشان >حزین<
پنهان کدام شیوه و پیدا چه دیده اند؟